چــقدر دزدیــدنِ نگــاه ِ تــو
از چشــمان ِ تــو
لــذت بخــش اســت!
گــویــی تیــله ای
از چشــمم بــه دلــم مــی افتــد!
بـــانـــو!
بــا مــردی کــه تیــله هــای
بسیــار دارد،
مــی آیــی؟
چــقدر دزدیــدنِ نگــاه ِ تــو
از چشــمان ِ تــو
لــذت بخــش اســت!
گــویــی تیــله ای
از چشــمم بــه دلــم مــی افتــد!
بـــانـــو!
بــا مــردی کــه تیــله هــای
بسیــار دارد،
مــی آیــی؟
چگونه دست دلم را بگيرم ودر كنار
دلتنگيهايم قدم بزنم
در اين خيابان
كه پر از چراغ و چشمك ماشينهاست
...نه آقايان:
مسير من با شما يكي نيست
از سرعت خود نكاهيد
من آداب دلبري را نمي دانم
با من كه باشي هيچي نميخوام
دنيارو بي تو اصلا نميخوام
وقتي تو هستي
قلبم آروم
زندگي كردن با تو آسونه
بي تو من مردم زندگي سخته
بزن به سلامتی حرفهای دلت که به کسی نگفتی....
بزن به سلامتی اینکه کوه درد بودی ولی دم نزدی.....
بزن به سلامتی تنهایی هات ولی تنهایی رو دوست نداشتی...
بزن به سلامتی ارزوهایی که نتونستی لمسشون کنی.....
بزن به سلامتی عشقی که طالعش به اسمت نبود ولی هنوزهم دوسش داری....
بزن به سلامتی شبهایی که تو تنهاییهات گریه کردی ولی نمیدونستی برای چی....
بزن به سلامتی دوست و ادمهایی که از پشت خنجر زدن...
هنوز مست نشدم نگاه می کنم به انتهای شیشه و اخرین پیکم ولی هنوز حرف دارم..
نمیـבآنـے چقَـבر سَــخـت اَست !؟
ک مَـטּ بآ غَـم قَلـم برבآرَم ...
بآ بُغض وآژـﮧ هآیـَم رآ اِنتخآب کُنـَم ...
بآ اَشک آنـهـآ رآ بـنـو یسـم ...
و تُو آنــهآ رآ بـآ خـَنـבه بـخـوآنـے ...
اینــــ بـــــار ڪــــہ آمــــدے
دستــانتــ را روے قلبمـــ بـــگـذار
تـــــا بفهمــے اینــــ دلــــ …
بــــا دیــــد نــــ تــــــــو
نــمــے تــپـــد
مــے لـــــــرزد
مـی گـویـنـد بـاران کـه بـبـارد
بـوی ِ خـاک بـلـنـد مـی شـود . .
پـس چـرا ایـنـجـا
بـاران کـه مـی بـارد
عـطـر خـاطـ ـره هـا مـی پـیـچـد ؟ . . .
کاش می شد روی خط سرنوشت
روزهای با تو بودن را نوشت..
سرنوشت , ننوشت
گر نوشت , بد نوشت
اما باور کن نمی توان سرنوشت خویش را از سر نوشت !
جاگذاشته ام دلی
هرکه یافت
مژدگانی اش تمام “زندگی ام”
باز باران نه نگویید با ترانه می سرایم این ترانه جور دیگر
باز باران بی ترانه دانه دانه بر بام خانه
یادم آید روز باران پا به پای بغض سنگین تلخ و غمگین دل شکسته اشک ریزان عاشقی سرخورده بودم
می دریدم قلب خود را
دور می گشتی تو از من
با دو چشم خیس و گریان
می شنیدم از دل خود این نوای کودکانه
پر بهانه زود برگردی به خانه
یادت آید هستی من آن دل تو جار می زد
این ترانه باز باران باز می گردم به خانه
من
بی تو
در غریب ترین شهر عالمم...
بی من
تو در کجای جهانی
که نیستی؟!...
ر
کاش فقط بودی ...
وقتی بغض میکردم ...
بغلم میکردی و میگفتی ..
ببینم چشاتو ...
منو نیگا کن ...
اگه گریه کنی قهر میکنم میرمااااااااااااا
چقدر کم توقع شده ام ،
نه آغوشت را می خواهم نه یک بوسه نه دیگر بودنت را ؛
همین که بیایی و از کنارم رد شوی کافیست ،
مرا به آرامش می رساند حتی اصطحکاک سایه هایمان کافیست !
اگر پشت شمشادها ، گذاشتم مرا ببوسی.. خواستم بدانی ,
آنقدر حس دوست داشتنم قوی بود . . .
که از تمام اعتقاداتم گذشتم !
و تو پشت سرم به همه گفتی :
چقدر هرزه بود ، تنش می خارید ...
تا حالا شده چشمات پر از اقیانوس اشک باش
ه اما نتونی جاریش کنی؟
تا حالا شده یه دنیا حرف کنج دلت سنگینی کنه
و قلبت از سنگینیش تیر بکشه!!
اما نتونی به کسی بگی ؟
تا حالا شده یه تلنبار بغض بیخ گلوت گیر کرده باشه
و از تیزیش احساس خفگی کنی
ژ اما مجبور باشی جلوشو بگیری تا نترکه!!!
تاحالاشده بخوای بری ازاین دنیا؟
؟؟اصلا نباشی برای همیشه محوبشی؟؟؟
آره لعنتی...؟!؟!
حال این روزهای من اینگونست..!
نیمکت چوبی کهنه نم گرفته زیر بارون ، زیر سقف بی قرار شاخه های بید مجنون ، ابر بی طاقت پاییز مثل من چه بی ستارست ، مثل من شکسته از این نامه های پاره پارست . . .
ر
دوست داشتن رو باید از برگ درخت آموخت....
وقتی زرد می شه، وقتی می میره ؛....
وقتی از درخت جدا می شه ؛.....
بازم پای همون درخت می افته....
حواسمون باشه دل آدما شیشه نیست..
که روی اون « هــا » کنیم بعد با انگشت قلب بکشیم...
بعد وایسیم آب شدنش رو تماشا کنیم...
رو شیشه نازک دل آدما اگه قلبی کشیدی باید پاش وایستی ..
روز اول آشنایی یادته....
برام شعرعاشقانه میخوندی یادته....
من که برات بودم عزیزترین یادته.....
سرمو رو شونه هات میذاشتم یادته....
دست های مهربونت رو روی صورتم می کشیدی یادته....
بهم میگفتی تو تنها عشقمی یادته....
همیشه من تنها آرزوت بودم یادته....
بهم میگفتی توی قلب من جز تو کسی راه نداره یادته....
میخوام تموم حرفاتو فریاد بزنم...(*بگم بی وفا یادته*)
تو تمام وجودت که الآن از سنگ شده منو تنها میذاری...
مگه تو دل نداری....وجدان نداری....
اینو بدون دل من بازیچه نبود...
آره من مثل عروسکی اسباب بازی تو شدم...
تو منو بازی دادی...چه جور به خودت اجازه دادی...
با رفتنت غرورمو بشکنی...
باشه برو....من تنهایی رو بعداز تو دوست دارم...
من دل تو را شكسته ام ولي
از تو دل شكسته تر خود منم
باورت نميشود نگاه كن
جاي سالمي نمانده در تنم
از تو دل بريدم عاقبت ولي
روح سركشم به خانه بر نگشت
كاش مي شنيدي از پس فراق
چون شبان و روزها به من گذشت
لحظه هايم از تو سبز مي شدند
چشمهايم از تو نور مي گرفت
قلب بي تحملم بهانه ها
از گذشته هاي دور مي گرفت
هر كجا كه نقشي از تو مانده بود
رفتم و به ياد تو گريستم
زل زدم به خاطرات دلكشت
نيست باورم كه با تو نيستم
آن دلي كه داده بودمش به تو
بعد تو سپردمش به دست باد
كار ما و دل دگر تمام شد
عشق را پس از تو برده ام ز ياد
بیا در کوچه باغ شهر احساس شکست لاله را جدی بگیریم
اگر نیلوفری دیدیم غمگین برای قلب پر دردش بمیریم
بیا در کوچه های تنک غربت برای هر غریب سایه باشیم
بیا هر شب کنار ساحل رود برای پیچکی همسایه باشیم
اگر صد بار قلبی را شکستیم بیا یکبار با احساس باشیم
عشق یعنی راه رفتن زیر باران
عشق یعنی من می روم تو بمان
عشق یعنی آن روز وصال
عشق یعنی بوسه ها در طوله سال
عشق یعنی پای معشوق سوختن
عشق یعنی چشم را به در دوختن
عشق یعنی جان می دهم در راه تو
عشق یعنی دستانه من دستانه تو
عشق یعنی مریمم دوستت دارم تورو
عشق یعنی می برم تا اوج تورو
عشق یعنی حرف من در نیمه شب
عشق یعنی اسم تو واسم میاره تب
عشق یعنی انقباظو انبصاط
عشق یعنی درده من درده کتاب
عشق یعنی زندگیم وصله به توست
عشق یعنی قلب من در دست توست
عشق یعنی عشقه من زیبای من
عشق یعنی عزیزم دوستت دارم
تعداد صفحات : 6