خودت را در آغوش بگیر و بخــــــــواب ! هیچ کس آشفتگی ات را شانـــــه نخواهد زد ! این جمع پر از تنــــهاییست…
ببین لعنتی
دارم میخندم
به سیرکی که دلقکش گریه میکند
به مردی که سراغ زنش را از دیگران میگیرد
به پیرمردی که با آینه دردودل میکند
به پیرزنی که سالهاست
لباس شوهر مرده اش را تن میکند
به دردهایی که به درد گریه کردن هم نمیخورند
تو هم بخند
به منی که از درد عشقت روانی شدم
تنهايي...
ميخواهم هنگامي ك نيستي...
به قلبم بياموزم كه چگونه آرام باشم...
و چگونه شكوه نكنم...
وچطور از جدايي سخن نگويم...
پس از اين سكوت خواهم كرد...
هنگامي كه نيستي هيچ نخواهم گفت...
حتي به چشمهايم خواهم آموخت اشك نريزد...
تو هم سكوت كن...
اگر ميخواهي ذره ذره ريشه عشق را در قلبم نخشكاني......
حرف نزن...
من به دوريت عادت ميكنم....
بعد از مدت ها دیدمش!!!
دستامو گرفت و گفت چقدر دستات تغییر کردن....
خودمو کنترل کردم وفقط لبخندی زدم ...
تودلم گریه کردمو دم گوشش گفتم
بی معرفت...دستای من تغییر نکرده ...
دستات به دستای اون عادت کرده!!!!
من و خدایم هر روز فراموش میکنیم
او خطاهایم را و من لطف او را ...
تنها که باشی
دلت حتی
از دیدنِ یک " جفت " کفش هم
میلرزد !
گاهی دلت نمی خواهد . . . دیروز را به یاد بیاوری . . .
انگیزه ای برای فردا هم نداری . . . !!! و حال هم که . . .
گاهی فقط دلت میخواهد . . .
زانوهایت را تنگ دراغوش بگیری . . .
و گوشه ای از گوشه ترین گوشهای که می شناسی . . .
بنشینی و فقط نگاه کنی !!!
گاهی دلگیری . . . شاید از خودت . . .
حالا که فکر مے کنم
می فهمم ...
بعضے ها ...
همان بـــــعـــــــــضے هــ ـــ ـــا بمانند
خیلـــــــــــــی بهتر است
از مـטּ
...فاصله بگیر
هر بار که به مـטּ
نزدیک می شوے
باور مے کنم هنوز مے شوב
زندگے راבوست داشت
از مـטּ
فاصله بگیر!
مـטּ خسته ام از امیـבهاے کوتاه
ﻫـِـﯽ ﺑﺎ ﺗــﻮﺃﻡ!!
ﻣﻴﺪﺍﻧﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﮔــُـﺬﺭ ﺍﺯﺩﻭﺳﺘـﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺷﺘـــﻢ
ﭼـﻪ ﺯﺟـــﺮﯼ ﻛﺸﻴــﺪﻡ؟؟!
یه موقعی تومراسم عقد سکه میدادن بعدش نیم سکه...بعدش ربع سکه...بعد سکه یک گرمی و پارسیان شد..اینجوری که پیش میره زمان ازدواج ما بهمون کارت صد افرین میدن.