من رابطه ای را دوست دارم که دو طرفه باشد
هر دو بکوشیم برای ادامه دار شدنش
هر دو خطر کنیم
هر دو وقت بگذاریم
هر دو برای یک لحظه بیشتر
در کنار هم بودن با زمان بجنگیم
من عاشق رابطه دو طرفه ای هستم
که
برای هر دو طرف با ارزشترین چیز دنیاست
من رابطه ای را دوست دارم که دو طرفه باشد
هر دو بکوشیم برای ادامه دار شدنش
هر دو خطر کنیم
هر دو وقت بگذاریم
هر دو برای یک لحظه بیشتر
در کنار هم بودن با زمان بجنگیم
من عاشق رابطه دو طرفه ای هستم
که
برای هر دو طرف با ارزشترین چیز دنیاست
دلــــ❤ــــم کوچک است!
کوچک تر از باغچـ❤ــه ی پشت پنجــــره!
اما آنقـــدر جا دارد تـا برای کسـ❤ــی که دوستش دارم ،
نـیـمکتـــــ❤ـــی بگـــــذارم...
بــــرای همیشـــــ❤ـــــه...
ایســــــتــــاده ام …
بگـــذار ســـرنوشـــت راهـــش را بـــرود … !
مـــن ،
همیــن جا ،
کنار قـــول هـایت ،
درســــت روبــروی دوســـت داشتـــنت و در عمــــق نبـــودنت ،
محـــــکم ایــستاده ام !!
مــــــــــــــــات شدم
از رفتنت !
هیچ میز ِ شطرنجی هم درمیان نبود
این وسط فقط یک دل بود
که دیگر نیست!
می گویند:
خوش به حالت!
از وقتی که رفته حتی خم به ابرو نیاوردی…!
نمی دانند بعضی دردها
کمر خم می کنند، نه ابرو…
פـَــوآسَتــــ جَمــع بـــآشـב ...
ڪـﮧ בور ِ تـُـو وَ تَمــــآمـ ِ شآعـــــرآלּــﮧ هــآ رآ פֿـَـط פֿــوآهـَم ڪشیــــב ...!
اَگــــر بـآ آمـَــــבלּ ـَتـــــ ...
او ...
פـَـتّــی یڪــ "سـُـــرفــــﮧ" ڪُنــــב ...!!
بآورتـــ بِشَود یآ نـﮧ
روزﮮ مـﮯ رسُد کـﮧ دِلَتــ برآﮮ هیچ کَس؛
بـﮧ اَندآزه ﮮ مَـטּ تَنگــ نَـפֿوآهَد شُد
برآی نِگآه کَردَنمـــ
כֿـَندیدنمـــ
اَذیتـــ کردَنمــــ
برآی تَمآم لَحظآتـﮯ کـﮧ دَر کـ ـنارَم دآشتی
روزﮮ خوآهد رسید کـﮧ در حَسرَت تِکرآر دوبآره مَـטּ خوآهـﮯ بود
می دآنم روزﮮ کـﮧ نبآشَم "هیچکَس تکرآر مـטּ نخوآهد شُد"
اَز بوسهــ هـــآی
قُلـآبی تِلِفُنیـــ خَستهـــ شُدَمـــ
اَز بغَلـــ هـــآی مُحکَمــ اِســ اِمـــ اِسیـــ
اَز عِشقـــ بــــآزی
از هَمهـــ خَستِهـــ اَمـــ
تــــو کِنــــآرَم بــــآَش
هَــــوآی تَنَتـــ کـــــآفی اَستـــ...
چــقدر دزدیــدنِ نگــاه ِ تــو
از چشــمان ِ تــو
لــذت بخــش اســت!
گــویــی تیــله ای
از چشــمم بــه دلــم مــی افتــد!
بـــانـــو!
بــا مــردی کــه تیــله هــای
بسیــار دارد،
مــی آیــی؟
چگونه دست دلم را بگيرم ودر كنار
دلتنگيهايم قدم بزنم
در اين خيابان
كه پر از چراغ و چشمك ماشينهاست
...نه آقايان:
مسير من با شما يكي نيست
از سرعت خود نكاهيد
من آداب دلبري را نمي دانم
با من كه باشي هيچي نميخوام
دنيارو بي تو اصلا نميخوام
وقتي تو هستي
قلبم آروم
زندگي كردن با تو آسونه
بي تو من مردم زندگي سخته
بزن به سلامتی حرفهای دلت که به کسی نگفتی....
بزن به سلامتی اینکه کوه درد بودی ولی دم نزدی.....
بزن به سلامتی تنهایی هات ولی تنهایی رو دوست نداشتی...
بزن به سلامتی ارزوهایی که نتونستی لمسشون کنی.....
بزن به سلامتی عشقی که طالعش به اسمت نبود ولی هنوزهم دوسش داری....
بزن به سلامتی شبهایی که تو تنهاییهات گریه کردی ولی نمیدونستی برای چی....
بزن به سلامتی دوست و ادمهایی که از پشت خنجر زدن...
هنوز مست نشدم نگاه می کنم به انتهای شیشه و اخرین پیکم ولی هنوز حرف دارم..
نمیـבآنـے چقَـבر سَــخـت اَست !؟
ک مَـטּ بآ غَـم قَلـم برבآرَم ...
بآ بُغض وآژـﮧ هآیـَم رآ اِنتخآب کُنـَم ...
بآ اَشک آنـهـآ رآ بـنـو یسـم ...
و تُو آنــهآ رآ بـآ خـَنـבه بـخـوآنـے ...
اینــــ بـــــار ڪــــہ آمــــدے
دستــانتــ را روے قلبمـــ بـــگـذار
تـــــا بفهمــے اینــــ دلــــ …
بــــا دیــــد نــــ تــــــــو
نــمــے تــپـــد
مــے لـــــــرزد
مـی گـویـنـد بـاران کـه بـبـارد
بـوی ِ خـاک بـلـنـد مـی شـود . .
پـس چـرا ایـنـجـا
بـاران کـه مـی بـارد
عـطـر خـاطـ ـره هـا مـی پـیـچـد ؟ . . .
کاش می شد روی خط سرنوشت
روزهای با تو بودن را نوشت..
سرنوشت , ننوشت
گر نوشت , بد نوشت
اما باور کن نمی توان سرنوشت خویش را از سر نوشت !
جاگذاشته ام دلی
هرکه یافت
مژدگانی اش تمام “زندگی ام”
باز باران نه نگویید با ترانه می سرایم این ترانه جور دیگر
باز باران بی ترانه دانه دانه بر بام خانه
یادم آید روز باران پا به پای بغض سنگین تلخ و غمگین دل شکسته اشک ریزان عاشقی سرخورده بودم
می دریدم قلب خود را
دور می گشتی تو از من
با دو چشم خیس و گریان
می شنیدم از دل خود این نوای کودکانه
پر بهانه زود برگردی به خانه
یادت آید هستی من آن دل تو جار می زد
این ترانه باز باران باز می گردم به خانه
من
بی تو
در غریب ترین شهر عالمم...
بی من
تو در کجای جهانی
که نیستی؟!...
ر
کاش فقط بودی ...
وقتی بغض میکردم ...
بغلم میکردی و میگفتی ..
ببینم چشاتو ...
منو نیگا کن ...
اگه گریه کنی قهر میکنم میرمااااااااااااا
چقدر کم توقع شده ام ،
نه آغوشت را می خواهم نه یک بوسه نه دیگر بودنت را ؛
همین که بیایی و از کنارم رد شوی کافیست ،
مرا به آرامش می رساند حتی اصطحکاک سایه هایمان کافیست !
اگر پشت شمشادها ، گذاشتم مرا ببوسی.. خواستم بدانی ,
آنقدر حس دوست داشتنم قوی بود . . .
که از تمام اعتقاداتم گذشتم !
و تو پشت سرم به همه گفتی :
چقدر هرزه بود ، تنش می خارید ...
تا حالا شده چشمات پر از اقیانوس اشک باش
ه اما نتونی جاریش کنی؟
تا حالا شده یه دنیا حرف کنج دلت سنگینی کنه
و قلبت از سنگینیش تیر بکشه!!
اما نتونی به کسی بگی ؟
تا حالا شده یه تلنبار بغض بیخ گلوت گیر کرده باشه
و از تیزیش احساس خفگی کنی
ژ اما مجبور باشی جلوشو بگیری تا نترکه!!!
تاحالاشده بخوای بری ازاین دنیا؟
؟؟اصلا نباشی برای همیشه محوبشی؟؟؟
آره لعنتی...؟!؟!
حال این روزهای من اینگونست..!
نیمکت چوبی کهنه نم گرفته زیر بارون ، زیر سقف بی قرار شاخه های بید مجنون ، ابر بی طاقت پاییز مثل من چه بی ستارست ، مثل من شکسته از این نامه های پاره پارست . . .
ر
تعداد صفحات : 4